چنگیز خان چه کسی بود؟

چنگیز خان مغول (۱۱۵۵، ۱۱۶۲، یا ۱۱۶۷ تا ۱۸ اوت ۱۲۲۷ میلادی)، با نام اصلی تموچین، خان مغول و سردار جنگی بود که قبایل مغول را متحد ساخت و با فتح قسمت زیادی از آسیا شامل چین، روسیه، ایران و خاورمیانه، و همچنین اروپای شرقی، امپراتوری مغول را پایهگذاری کرد. او پدربزرگ قوبلایخان اولین امپراتور از سلسله یوان در چین و همچنین هلاکو خان -نخستین ایلخان ایران- بود.
کودکی تا جوانی
چنگیز با نام تموچین در سالهایی بین ۱۱۶۲ تا ۱۱۶۷ میلادی به دنیا آمد. نخستین پسر یسوگی، رئیس قبیله کیاد، از خاندان برجیگین. در زمان یسوجی و آغاز احوال چنگیز اقوام مغول و تاتار یکی مطیع دیگری نبودند و هر یک از خود دارای رئیس قبیله جداگانهای بودند و پیوسته میان ایشان جنگ و خصومت بود. تموچین در سیزده سالگی پدرش را از دست داده بود، افزون بر اینکه اقوام زیر اطاعت پدرش از وی روی گرداندند، اقوام دیگر نیز با وی و خانواده اش به خصومت برخاستند. تموچین در نوجوانی رنجهای فراوانی را متحمل گشت حتی چندین مرتبه گرفتار و محبوس نیز گشت. تموچین از همان نوجوانی روحی نا آرام و ماجراجو داشت، چون میدید که خویش و بیگانه از وی بیزارند درصدد یافتن پشتیبان برآمد تا کسی را بیابد که بتواند موقتاً در زیر سایه وی پناه ببرد، سرانجام به سراغ یکی از دوستان پدرش بنام اونگخان رفت. اونگخان نیز تموچین را بیاد دوستی با پدرش بخوبی پذیرفت و در میان قبیله خود برایش جای داد و در وی به چشم عزت و احترام نگریست و چنان نوازش کرد که بیشتر از آن متصور نبود.
شروع خونین
چنگیز در سال ۱۱۶۰ در استپهای مرکزی آسیا به دنیا آمد. کودکی او صرف چوپانی و گردش در این استپها شد. او پسر یکی از فرماندهان مشهور مغول بود و کودکی زندگی اش در گیر و دار کشمکشهای بزرگان مغول سپری شد. اما زندگی چنگیز از ۹ سالگی دگرگون میشود؛ پدرش توسط تاتارها به قتل میرسد و بزرگان قبیله، او را به همراه مادر، خواهر و پنج برادرش به جلگهای لم یزرع تبعید میکنند. بزرگان قبیله انتظار داشتن آنها بمیرند ولی این طور نشد و آنها مردند و چنگیز جانشین پدر شد. در ابتدای کار، چنگیزخان از تیروکمانش برای دفاع از خانواده استفاده میکرد ولی پس از مدتی که احساس کرد برادر ناتنی اش به او زور میگوید او را به قتل رساند. چنگیز در این سن کم آمادگی رهبری و قتل و غارت را داشت. چنگیزخان که از قبیله اش طرد شده بود نیاز داشت دوستان قدرتمندی پیدا کند تا رهبری مغولان را به دست گیرد. بنابراین به ظاهر با جاموخان فرزند یکی از فرماندهان بزرگ طرح دوستی میریزد. این دو جوان با هم متحد میشوند و به گفته کتاب «تاریخ محرمانه» تبدیل میشوند به یک روح در دو بدن تا همواره از هم حمایت کنند. این دو جوان ستاره میادین جنگ بودند ولی چنگیز در ۲۰ سالگی ناگهان ناپدید میشود. او بعد از ۱۰ سال دوباره به قبیله باز میگردد؛ اما با یک ماموریت بزرگ که متحدکردن مردم جلگه بود و خودش نیز میخواست رهبری آنها را بر عهده بگیرد و این دقیقاً یک سنت شکنی به تمام معنا بود. در این شرایط دیگر کسی به ایل طایفه اش وفادار نبود و همه پایبند چنگیز میشدند. کسی دقیقاً از این ۱۰ سال غیبت او خبری ندارد و در کتاب «تاریخ محرمانه» هم اطلاعات دقیقی موجود نیست.
- اولین تصمیمی که چنگیزخان پس از رسیدن به رهبری میگرد، آماده کردن ارتش برای حمله به تاتارهایی است که پدرش را به قتل رساندند. جنگی که میان لشکریان چنگیز و تاتارها در این میان بیشتر بود. تاتارها تا جایی که توان داشتند در مقابل چنگیزخان جنگیدند. چنگیزخان به سربازانش دستور داده بود هر تاتاری با هر سن و سالی دیدند به قتل رساندند.
سال 1206 میلادی (602) هجری قمری مجمعی از روسـا درمحل موسوم به ((اصلاح قوریلتای)) تموچین رابه عنوان خان بزرگ، انتخاب می کنند.
دراین قوریلتای کوکوچو روحانی بزرگ مغولان، رسمأ تموچین را به چنگیز ملقب شد. در کتاب های تاریخی معانی مختلفی برای نام چنگیز بیان شده است. در بعضی منابع از چنگیزبه عنوان ((چینگ)) یعنی قوی و سخت و شاه شاهان و از ((جنگجوی برتر)) یاد شده است. چنگیز در سی و نه سالگیٍ برتخت نشست، قلمرواودر آن زمان درآسیای میانه ازکوه های آلتای تا کوه های خینگان درشرق ودرشمال تا دریاچه ی بایکال ادامه داشت.او همه ی قبایل را در صحرای گویی جمع کرد، و تأکید بروفاداری هر جنگجو که نوخوذ مغولان ازآن پس شروع به ساخت و آبادانی کشور خود کردند تا حکومتی مرکزی و زبانی رسمی داشته باشند و متحد باشند. همچنین چنگیز هم معتقد بود که وفاداری کلید موفقیت است.
چنگیز درمیان فرمانروایان عصر خود فردی برجسته بود، او پس از نشستن
برتخت جلوس نخستین اقدامی که کرد به وفاداران خویش پاداش داد، و از کسانی
که مهارت های عالی داشتند قدردانی می کرد. و همچنین فرمانده ها رااز بین با
وفاترین پیروانش انتخاب می کرد، دراین حال مقامی هم به بوئورچو که کمک کرد
تا اسب های دزدیده اش را بازپس گیرد. اما در مورد خانواده اش کمی شک داشت
چون می ترسید به او خیانت کنند او آموخته بود که حتی نمی توان به دوست هم
اعتماد کرد.امااوبه عنوان یک سخاوتمند و کسانی که با او خویشاوند نبودند
ولی وفاداری خود را ثابت می کردند، اعتماد می کرد.
مرگ چنگیز
در اثنای سفر جنگی نزدیک شدن مرگ خود را دریافت و فرزندان خود را حاضر ساخت و اوگتای را به جانشینی خود تعیین کرد، ورارود (ماورالنهر) و دیار مجاور آن را به جغتای داد. او دستور داد تا میان اوگتای
و برادران پیماننامهای نوشتند که به موجب آن هیچ یک از برادران نباید از
فرمان او سرپیچی کنند. پس از آن وصیت کرد که چون مرگش برسد کسی گریه نکند و
مرگش را پنهان دارند تا دشمن آگاه نشود. همچنین او را مخفیانه دفن کردند
تا دشمنان متوجه مرگ او نشوند و از نبود او سوء استفاده کنند. سر انجام پس
از ۲۵ سال حکمرانی در سن هفتادوسه سالگی از جهان رفت (درباره طول عمر چنگیز
و سال تولدش میان محققین اختلاف نظر است).
وسعت امپراطوری مغول در زمان مرگ چنگیز
